به جمجمه كه خوب نگاه كردیم دیدیم دندان عقلش هنوز در نیامده است
تبلیغات
به این سایت رأی بدهید
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 667
بازدید دیروز : 335
بازدید هفته : 1114
بازدید ماه : 1838
بازدید کل : 71852
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 265
:: کل نظرات : 32

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 26

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 667
:: باردید دیروز : 335
:: بازدید هفته : 1114
:: بازدید ماه : 1838
:: بازدید سال : 22036
:: بازدید کلی : 71852
نویسنده : mohammad
چهار شنبه 7 اسفند 1392

دراطراف ارتفاع 112 حدود پانصد متر جلوتر از جایى كه كار مى كردیم، شیار كوچكى قرار داشت. آن روز من و على آقا محمودوند و چند تایى دیگر از بچه ها در حال گذر از آنجا بودیم كه برایم مشكوك آمد. جلو رفتیم و منطقه اى را كه خاك دست خورده داشت بیل زدیم، استخوان هاى یك شهید نمایان شد. اندازه استخوان ها نشان مى داد كه جثه كوچكى داشته است. جمجمه اش بسیار كوچك بود. كنار پیكر یك قبضه آرپى جى هفت قرار داشت. داخل كوله آن را كه نگاه كردیم، خالى بود و این نشان مى داد مردانه تا آخرین گلوله جنگیده است.

 

محمودوند گفت: «به تیپ این شهید مى خورد كه از آن آدم هایى باشد كه سنشان زیاد است ولى قد و جثه شان كوچك است.»

 

من گفتم: «فكر نكنم چنین چیزى باشد. حدس مى زنم سن و سال این شهید حداكثر 15 - 16 سال باشد».

 

به جمجمه كه خوب نگاه كردیم دیدیم دندان عقلش هنوز در نیامده است. كشى كه به لبه شلوارش انداخته و دور مچ پاى بود، قطر آن بسیار كوچك بود. پیكر شهید را كاملااز خاك درآوردیم. مدارك همراهش را كه نگاه كردیم دیدیم متولد سال 1347 بوده و سال 62 هم در عملیات والفجر یك به شهادت رسیده است; متأسفانه اسمش در ذهنم نیست.




:: موضوعات مرتبط: خاطرات تفحص , ,
:: بازدید از این مطلب : 904
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س).
روی عقیق نوشته بود:« به یاد شهدای گمنام»
شهدایی که در فاضلاب انداخته شده بودند
شهدایی که با شکنجه، زنده به گور شدند
هفت شهیدی که با قیچی‌های بزرگ فولادی از وسط جدا شده بودند
دیگر دنبال آب نبودیم . « شهید ابوالفضل ابوالفضلی»
ژنرال بعثی گفت: همراه این شهید پارچه قرمزرنگی بود
عکسی خندان از امام خمینی(ره) تو جیب شهید گمنام...
دیدیم روی پیشانی یک شهیدروئیده اند
راهی بازار شد.مثل دیوانه ها شده بود.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان میداد
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟

پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند


  خندهتبادل لینک هوشمند خنده
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس defaemoghadas3.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.